کتاب یادت باشد
کتاب یادت باشد قصه عشق است، عشقی ساده، اما ماندگار و تو در جای جای داستان بوی عشق را حس میکنی.
کتاب داستان زندگی زوجی است که خواننده را از ابتدای آشنایی، البته آشنایی که نه، از ابتدای عاشقی با خود همراه میکند.
داستان از زبان فرزانه همسر حمید، شهید مدافع حرم، روایت میشود.
کتاب “یادت باشد” اسم رمزی است برای دوری فرزانه و حمید که دو هفته بیشتر نمیشود.
نویسنده کتاب محمد رسول ملا حسنی با قلمی ساده و روان و صمیمانه داستان زندگی عاشقانه این زوج را روایت میکند و به گونهای خواننده را با خود همراه میکند که گویی نقش اصلی داستان خودش است.
عاشقی حمید و فرزانه
فرزانه و حمید یار دیرینه هم و همبازی کودکی هم هستند که مادربزرگی مشترک دارند که او را ننه خطاب میکنند.
حمید متولد ۶۸ است و عاشق فرزانه و فرزانه یک دهه هفتادی است که داستان زندگی اش با خیلی از هم سن و سالهای خودش متفاوت است. بعد از سنگ انداختن های بسیار بالاخره حمید، فرزانه را هم عاشق خود میکند.
درکتاب یادت باشد، فرزانه از فراز و نشیبهایی که بعد از ازدواج با حمید با آن دست و پنجه نرم میکنند و از دلتنگیهای عاشقانه به دلیل دوریهای پیاپی و فاصلهها میگوید.
از خواستگاری تا شهادت
فرزانه و حمید در مدت کوتاه زندگی مشترک خود از خواستگاری گرفته تا گذشتن از ناراحتیها و دلخوریها، مسافرتها، توکلها و حتی شهادت حمید؛ سادگی عشق را به رخ خواننده میکشند و به گفته فرزانه گاهی ساده بودن قشنگ است!!!
اعتقادات، مراقبه و خوش سلیقگیهای حمید که از هر اتفاقی برای رشد معرفت استفاده میکند، در نهایت حمید را به آرزویش میرساند و راهی سوریه میشود و اینجاست که فرزانه میماند و کوله باری از دلتنگی.
در بخشی از کتاب یادت باشد میخوانیم که پیکر حمید را با آمبولانس آوردند آن هم درست ۸ آذر که سه سال قبل فرزانه به خاطر دل درد شدید سوار آمبولانس شده بود و حمید بالای سر او کنار تخت بیمارستان تا صبح بیدار مانده بود. فرزانه آن موقع فکرش را نمی کرد که سه سال بعد چنین روزی باید حمید را دفن کند.
روایت تکرار میشد ولی این بار خیلی غم انگیزتر!!!
برداشت آخر
کتاب “یادت باشد” داستان زندگی خیلی از ماست و همین شباهت خواننده را تا انتهای ماجرا درگیر میکند و البته این انتهای ماجرا است که متفاوت میشود با زندگی ما.
این کتاب شاید عاشقانه باشد اما میتواند تغییری در نگرش، طرز برخورد با دیگران و شیوه زندگی ایجاد کند.
به راستی چقدر ساده، زندگی میتواند عاشقانه باشد.
چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید!!!
کتابنده: زهرا محمدی
دیدگاهتان را بنویسید