به نام خالق توانا که همه هستی از اوست
آرزو داشتن جرم نیست، ولی به آرزو نرسیدن جرم است.
سلام دوست عزیز من
من مجتبی عزیزان نویسنده، مدرس، سخنران در حوزه توسعه فردی و متخصص شیوههای جدید مطالعه و تقویتحافظه هستم.
یکی از آرزوهای من سالها این بود که یک کارآفرین باشم و یک اثر ارزشمند خلق کنم تا بتوانم به خودم و دیگران کمک کنم و مشکلی را حل کنم. ولی فقط در حد آرزو بود و هیچ اقدامی نمیکردم تا اینکه یک روز، که هیچگاه فراموش نمیکنم، تصمیم گرفتم همه آرزوها و اهدافم را به واقعیت تبدیل کنم.
در ابتدا نمیدانستم از کجا باید شروع کنم. فقط میدانستم که دیگر نمیخواهم یک فرد معمولی، کارمند و حقوقبگیر دیگران باشم.ریسکپذیرترین و بهترین راهکار برای من خراب کردن پلهای پشت سرم بود و حرکت به سمت جلو برای رسیدن به آرزوها و اهدافم.
در این مسیر موانع زیادی بر سر راه من بود. از جمله اعتقاد شدید نزدیکترین وابستگانم به آبباریکه، گاهی دوری از همسر و فرزندم، هزینههایی که در شرایط آن موقع من برایم سخت بود و برخی از باورهای منفی خودم که در طول این سالها با خودم حمل میکردم. ولی باپشتکار و امید، در سکوت کامل و با توکل به خدا این راه پرپیچوخم را ادامه دادم و بهسختی و ناامیدی نه گفتم که این بسیار لذتبخش است، مانند عبور از جادههای پرپیچوخم شمال.
من امیدوارانه پیش رفتم تا اینکه فهمیدم با کتاب و آموزش میتوانم به آرزوها و اهدافم برسم و هر چیزی که میخواهم را میتوانم خلق کنم.
پس الان زمان آموزش دیدن و سرمایهگذاری روی خودم بود. نباید زمان را از دست میدادم. در کلاسهای مختلف شرکت کردم که برخی از این کلاسها هم در تهران برگزار میشد و کتابهای مختلفی را مطالعه کردم.
ولی همه کتابها و کلاسها کارآمد نبودند و ضعفهای زیادی داشتند. این فقط نظر من نبود، نظر دیگران هم بود. این مشکل مرا آزار میداد و البته برای من جرقهای شد که ناگهان چشمباز کردم و خودم را در حال تدریس دیدم.
افراد کلاس از آموزشها راضی بودند و اینجا بود که همسفر زندگیام هم بیشتر از قبل با من همراه شد، که این برای من فوقالعاده عالی بود و انگیزه من چند برابر شد.
من چند قدم به آرزوهایم نزدیکتر شده بودم. بنابراین تصمیم گرفتم پرقدرتتر از قبل ادامه بدهم تا اینکه سروکله کرونا پیدا شد و یک تهدید برای من، چون کلاسها تعطیل شد.ولی چون پلهای پشت سرم را خراب کرده بودم و تصمیم گرفته بودم روبهجلو حرکت کنم، بر آن شدم یکی دیگر از آرزوها و اهداف خودم را به واقعیت تبدیل کنم و آن نوشتن کتاب بود و در این مدت اولین کتاب خودم را با نام «تنبل باش و ۲۱ باش» نوشتم و دوباره انگیزه من افزایش پیدا کرد.
تاکنون دو بار توانسته بودم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنم. پس بازهم میتوانم و این حکایت ادامه دارد…
منتظر آمدن روزهای خوب نباشید روزهای خوب را بسازید…